بلاگ

آخرین مطالب علمی و آموزشی پرتو اندیشه

چگونه توانمندی تصویرسازی به ما کمک می کند؟

دلایل، به همراه فایل صوتی تمرینات

در کنار نهر زیبایی که چون ماری الماس گون می درخشید ...

بخش سوم مقاله پنجره پشتی و  توانایی منش کنجکاوی

بخش دوم مقاله پنجره پشتی و توانایی منش کنجکاوی

بخش اول مقاله پنجره پشتی و توانایی منش کنجکاوی

بخش سوم مقاله پیانیست و توانایی منش خلاقیت

بخش دوم مقاله پیانیست و  توانایی منش خلاقیت

مقاله‌ای پیرامون پیانیست و توانمندی منش خلاقیت

آشنایی با توانمندیهای منش از دریچه سینما

چند وقتی است اخبار مربوط به هوش مصنوعی را دنبال می‌کنم و هر سری از ابعاد مختلف آن شگفت‌زده و حتی کمی مضطرب می‌شوم. به نظر می‌رسد انقلابی بزرگ در حال وقوع است. انقلابی جهانی که دیر یا زود تاثیراتش را بر زندگی تمام مردم دنیا خواهد گذاشت.

مدت‎هاست که از تمام کانال‌ها و رسانه‎های خبری دوری می‌جویم. نه صفحات خبری را در شبکه‎های مجازی دنبال می‎کنم و نه به تماشای شبکه‌های خبری می‌نشینم. به غیر از جنگ و خون‌ریزی و کشت و کشتار مگر خبر دیگری هم برای بیان کردن دارند؟ گویی اعلام هر خبر خوشی بر آنها و شنیدن هر خبر خوشی بر ما، حرام است.

در یکی از شبهای سرد و تاریک زمستانی در دیماه تا دیر وقت در اتاق کارم تنها مشغول کار بودم. ساعت از نه گذشته بود و آخرین مراجع دقایقی پیش دفترم را ترک کرده بود.  مرد جوانی هم که به عنوان منشی با دفتر ما همکاری می کرد، چون راهش دور بود، یکی دو ساعتی می شد که دفتر را ترک کرده بود. من شدیداً احساس خستگی می کردم. از صبح زود در کلاس های درس دانشگاه حضور یافته و سپس پشت سر هم در جلسات روان درمانی شرکت کرده بودم.

عنوان به ظاهر عجیب و نا مانوس نوشتاری که پیش رو دارید، گزارشی پراکنده از گفتگو و گپ و گفت دوستانه ای است که در چند جلسه حضوری و مکاتبۀ الکترونیکی بین من و استاد قدیمی کالج دانشگاهی لندن و دوستم پروفسور ادرین فرنهام  (Professor Adrian Furnham) اتفاق افتاد. این گفت و شنودها بلافاصله پس از درگذشت شاهزاده فیلیپ همسر ملکۀ فقید انگلستان در فروردین 1400 شروع شد و تا تابستان همان سال به طور پراکنده ادامه یافت. من در ایمیلی به استاد قدیمی خود ضمن اشاره به شاهزاده که در سن صد سالگی از دنیا رفته بود، نوشتم که برخی افراد نه تنها نمایندۀ سیاسی و معنوی ملت خود هستند ولی همواره نماینده فرهنگ یک ملت نیز به حساب می آیند.

مقالۀ حاضر به بررسی نقش روان شناسی بالینی و سلامت در مباحث مربوط به صلح می پردازد. روان شناسی بالینی  با هدف پیشگیری و درمان بیماری های روانی پا به عرصۀ وجود نهاد و تحت نظارت و تاثیر مستقیم مدل پزشکی تا مدت ها بر آسیب ها و اختلالات روانی متمرکز بود، به گونه ای که سلامتی روانی را عدم وجود بیماری روانی قلمداد می کرد. بسیاری از فلاسفه و حقوقدانان نیز در قرن های گذشته صلح را نبود جنگ و جنگ را بر هم خوردن صلح و تفاهم می پنداشتند. با وجود این که فلاسفه و روان شناسان سالهاست تلاش کرده اند سلامت روانی و صلح را به طور مستقل از بیماری روانی و جنگ تعریف کنند، تنها در آغاز هزارۀ سوم میلادی است که در حوزۀ روانشناسی بالینی و سلامت و با ظهور نوخاستۀ نهضت روان شناسی مثبت، ما شاهد مطالعۀ مستقیم و علمی سلامت روانی به عنوان صلح و آرامش درونی هستیم. مقالۀ حاضر به تشریح رابطۀ بین صلح و سلامتی و ابعاد سلامتی روانشناختی از منظر روان شناسی بالینی و سلامت می پردازد.

حدود دو دهه قبل مارتین سلیگمن جنبش روانشناسی مثبت را به راه انداخت که به مرور با انتقادات بسیاری مواجه شد. بعد از آن، موج دوم روانشناسی مثبت توسط وونگ  و ایوزن، لومز و همکاران به عنوان اصلاحی بر نقص های روانشناسی مثبت شکل گرفت که همچنان نیز در حال رشد و تکامل است. هدف مقاله مروری حاضر، نگاهی بر دلایل و لزوم شکل گیری موج دوم روان شناسی مثبت، مفاهیم، اصول، دست آوردها و مسیرهای آینده آن است. موج دوم روان شناسی مثبت دیدگاهی فراگیر، متعادل، تعاملی، معنامحور و بین فرهنگی را از طریق یکپارچه ساختن هم نیمه روشن و هم نیمه تاریک وجود انسان ارائه می دهد؛ به طوری که در برگیرنده کلیه مجموعه تجارب، رفتارها و هیجانات انسانی در فرهنگ های مختلف می شود. این دیدگاه دستاوردهای مهم و نویدبخشی برای مداخلات و مطالعات روان شناسی به ارمغان آورده و به غنای هر چه بیشتر این حوزه افزوده است و به نظر می رسد که همچنان پتانسیل خوبی برای رشد و تکامل بیشتر داشته باشد.

در زیست جهان ایران، دو نوع آتش ظاهری وجود دارد: یکی آذر و دیگر نریو سنگَ نام دارد. این دو آتش کار نقل و انتقال اطلاعات نعمتها را به عهده دارند. اما آذر تنها آتشی نیست که در دست فرشتگان است بلکه دیگر فرشتگانی نیز هستند که ظرف آتش بر دست دارند و آن نریوسنگ است. در زبان باستان ایران نرسه و نر به معنی انسان و همزمان مرد است و سنگَ به معنای جلوه انسانی و نمایش زیبایی است و کار آن آوردن علم و دادن آگاهی از طریق نعمتها می باشد. این عبارت پارسی آنگاه که وارد فرهنگ یونانی می شود، دچار تحریف و کج فهمی شده و مفهوم  اصلی آن تبدیل به نارسیس، نماد خودپرستی می شود که گل نرگس نماد آن است.

یک سری نقاط درخشان در زندگی ما آدمها هست که در همان زمان و مکانی که بوده اند، درخشانند. اگر یک ذره جابه جایشان کنی، کش شان بدهی، بزرگشان کنی، جمع و جورشان کنی یا هر دستکاری دیگر، به مانند قبل، ارزنده نخواهند بود. آن نقاط درخشان، اشتباهات شیرین ما هستند. خاطراتی که ما را آزرده اند، به پای آنها گریه کرده ایم، خودمان را رنجانده ایم و در کنار این دلگیری ها و دلخوری ها، به همان اندازه خندیده ایم، رقصیده ایم و شوخی کرده ایم. خاطرات گرم و زنده و پرشوری که اشتباهات زیادی در دلشان داشته اند. اشتباهاتی که کاملا به جا و به موقع بودند. گریه هایی که باید به جا می آوردیم تا در روزهای آفتابی بتوانیم لبخند بزنیم. سوء تفاهم هایی که باید پیش می آمد تا همدیگر را بهتر بشناسیم. بی حوصلگی هایی که باید می بود تا قدر لحظه هایمان را بیشتر بدانیم.